"یه شاعر انقلابی"

سر قبرم بنویسید که او گمشده بود *** ورنه این عبد گنه کار صاحب دارد/خ

"یه شاعر انقلابی"

سر قبرم بنویسید که او گمشده بود *** ورنه این عبد گنه کار صاحب دارد/خ

مشخصات بلاگ

این وبلاگ صرفا جهت عشق به حضرت عشق (عج) به وجود آمده است و هیچ ارزش دیگری ندارد...
بخدا...

پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۵ مهر ۹۴، ۱۳:۲۲ - بی پلاک
    مرحبا
  • ۶ مهر ۹۴، ۱۲:۵۷ - مهران موزون
    احسنت

گفتا ز داغ مادر سادات روضه ای بخوان

تنها جوابم این شد و گفتم که الامان

داغت که سوخت عالم آدم گمان کنم

نه؛در ز داغ تو می سوخت، بی گمان!

***

از پشت در که آمدی از خود بدر شدم

آری هزار سال ز غمت پیر تر شدم

.

هی فضه را تو صدا می زدی ز درد

تو بی پسر، من از این داغتر شدم

.

مسمار در که ب پهلوت خورد وای

مسمار روزگار زد به دلم خونجگر شدم

.

تو می روی و مرا بین دشمنان

تنها تو دیدی و زان بیشتر شدم

.

هی با سکوت خودم داد می زدم

هی غصه خوردم و تحقیر تر شدم

.

دستم ک بسته بود ب زنجیر مصلحت

دیدی ک دست بسته و زنجیرتر شدم

.

قنفذ غلاف را که بلند کرده بود

شمشیر خود بدیدم و غمگیرتر شدم

.

از داغ کوچه حسن غصه می خورد

وقتی شنیدمش بخدا از کمر شدم

.

گویا علی لقب پدر غصه ها گرفت

تو رفتی و به داغ عظیمی پدر شدم

.

از صبر سیر شدم من از غصه سیرتر

مانوس چاه و ناله ی شبگیر تر شدم

***

کوچه ای پر شده از بوی غریبی...مادری یک تنه با فتنه گران می جنگد.

و چنین است امروز؛

آری...

قلب انتظار... تند تند میزند!

  • رسول پاریاب (آذرخش)

در وصف حال و روز و روزگار امروز دزفول

درد دلی بیش نیست...

یا علی خصم از کجا تازیده است؟!

کین چنین با دوستان بازیده1 است؟!

.

آنکه می تازد ببین اهریمن است

وانکه می بازد ببین جان از تن است

.

یا علی از ذوالفقارت یاد باد

درد و رنج بی شمارت یاد باد

.

کِی بفهمد درد و رنج عاشقان

آنکه باشد بند در زندان نان

.

یا علی درویشِ پولی نیستم!

بهر دزفولی چو خولی نیستم!

.

او اگر معجر ز زین العابدین (ع) دزدیده است2

این یکی از مردمان ایمان و دین دزدیده است

.

گفتنی ها مانده در حبس ابد

آیه خلق ِ بشر شد «فی کَبَد»3

.

روزگاری ما یلانی داشتیم

شیر مردان و زنانی داشتیم

.

من نمی گویم ک با آلاله هام

لیک عاشق بر مسیر لاله هام

.

یا علی جان مقتدای من تویی

گرچه می آید صدای من، تویی

.

آنکه بر خون شهیدان پا نهد

آرمان یار از یادش رود

.

کِی تواند همره مردان شود؟

میهمان عشق، از این خان شود؟

.

من نگویم فتنه را کورش کنید

کمتر از این لیک مسرورش کنید

.

یا علی جان خود به این لشکر بخوان

خطبه ی بی نقطه را از بر بخوان

.

روز گاری میرسد تا این دیار

باز می آید به اوج افتخار

.

آن جوانمردان ز هر گوشه کنار

میرسانند آتشی در کارزار

.

میرسد روزی که موعودی رسد

روزگار خوب خشنودی رسد...

امیدوارم که از خط حق بیرون نرفته باشم!

___________________________________________________________________

1. به بازی گرفته شده...! یا شاید بازنده ی بازی شدن...! کلا ابداعی بود!!!

2.مختار به خولی گفت در کربلا چه کردی؟ گفت: نزد علی بن حسین (ع) آمده پوستین زیر او را برداشتم و مقنعه و گوشواره زینب (س) را هم برداشتم. مختار گریه کرد و گفت او به تو چه گفت؟ گفت: او به من گفت خداوند دست ها و پاهای تو را قطع خواهد کرد و ... (لهوف نوشته سید ابن طاووس)
3.لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ فی کَبَدٍ {که ما انسان را در رنج آفریده‏ ایم} سوره بلد آیه4

  • رسول پاریاب (آذرخش)

در نعت حضرت سبزقبا(ع) همین بس که حداقل از چشم بنده حقیر ستون رحمت الهی در شهر دزفول گشته اند و موجبات برکات وافر را به مردم این خطه سرفراز پدید آوردند...

:.>><<.:

...

مرید سبزقبایم مرید سید شهر

خودش نوشته برایم مرید سید شهر

.

من همچو کفتر عاشق مدام در حرمم

پلاک گشته به پایم مرید سید شهر

.

دلم اگر که گرفته سرای من حرم است

من اهل سوز و نوایم، مرید سید شهر

.

به پای سینه ام این افتخار خواهد شد

مدام گشته دعایم، مرید سید شهر

.

وگر که خوب شنیدی نوای این دل را

به لرزه گفت صدایم، مرید سید شهر

.

به گوش دل بشنو از صدای سید شهر

بیا که تا بنمایم، مرید سید شهر

.

دلت اگر که بیابان بود مریدم باش

دهم به برِّ دلت یم، مرید سید شهر

.

میان همهمه شهر و غصه بازار

به گوش جان شنوایم، مرید سید شهر

.

خودش به گمانم نموده الهامم

من آستان صفایم، مرید سید شهر...

ان شاءالله با مدد از خود آقا سبزقبا(ع) زین پس در وصف ایشون بیشتر خواهم سرود...

اگر عمری باقی بود...

*...*

خورشید من کجایی؟!

چقدر شهر بی شما سرد است...!

  • رسول پاریاب (آذرخش)

یه حسی بهم میگه این شعر با شرایط اجتماعی سیاسی روز جور در می آید...

:.>><<.:

در ره عشق به تو رنج و فغان باید هم

ناز کم نه ک زیادش به تو می آید هم

.

درد اخوان فقط از منفعت خویش نبود

اثر؛یوسف هراسی است بر آن شاید هم!

.

اختلافات اگر یکسره تحریک شود

دشمن از تفرقه ها خوب بیاساید هم

.

گفت آبستن جنگ است شرایط گویا

دستکاری شده بی خود ک نمی زاید هم!

.

گره کور دگر بر کنف دین نزنید

نکشیدش طرف خود ک ببگشاید هم

.

گفته شد گر تو بیایی همه دورت جمعند

دست وحدت سر این جامعه آراید1 هم

.

شرطِ از آمدنت وحدت ما می طلبد؟

ناز کم نه ک زیادش به تو می آید هم

_________________________________________________________________________

پی نوشت:

1. جامعه بی وحدت به «موی شلخته» تشبیه شده!

  • رسول پاریاب (آذرخش)

پس از مدت ها بی سعادتی محض!

سه شنبه صبح تو مینی بوس در حال رفتن به دانشگاه؛ صبح زود و طبیعت و از همه مهمتر حس دلخوری که از خودم داشتم (به علت اینکه دو سه هفته ای بود دستی به سر و بال روحم نکشیده بودم) باعث شد عقده ی دلم با این غزل یه خورده باز بشه...

.

آقا جان قربون خاک پات بشم...

روحی فداک صاحبی(عج)

:.>><<.:

پر شده ام من از تهی ، بیا و سرشارم کن

ز خواب های پر ز کم1... بیا و بیدارم کن

.

طفیل منصور نیم2 ؛ خاک ره نور نیم

مرا ز دست بی تویی!... بیا و بر دارم کن

.

حقیر تر ز این ک من ، شدم نمیشود کسی

ز عاشقت بگیر جان... میثم تمارم کن

.

فدای خیمه ات شود ، هزار کاخ سلطنت

مرا به خیمه ات ببر گدای دربارم کن

.

منم منم نمی کنم ؛ ز من بگیر این مرا

امیر بی قرین من بیا و انکارم کن

.

به راه عاشقی دهم ، ز عمق شوق جان خود

برای جانشین خود شبیه عمارم کن

.

مسیح گر پیمبر است؛دمت مسیح پرور است

ز عشق خود شفا که نه...مدام بیمارم کن

.

شب شهادت پدر ، همان امام خون جگر

دلت شکسته بیشتر ، ز گریه خون بارم کن3

.

اثر ندارم از خودم ، گم شده عشق توام

به شعر خود نظر نما... دمی به آثارم کن

.

غزل زیاد نذرتان ؛ نموده ام امیر من

برای سوز بیشتر خودت غزلبارم کن...

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:

1. دلبستگی های بی ارزش دنیا که باعث غفلت از خیر محض (خداوند متعال و حضرت عشق :.عج.:) میشوند...

2. طفلی در راه منصور حلاج (در کل منظورم تو این مصرع دور شدن از معنویت و نپرداختن به سیر و سلوک معنویه)
3. این بیت بعدا و ب مناسبت شهادت امام حسن عسکری(ع) اضافه گردید...

  • رسول پاریاب (آذرخش)

یا مهدی(عج)

(شعر جدید دوست عزیزم جناب مرساق )

:.>><<.:

میا مهدی جهان فهمی ندارد

گمانم از شما سهمی ندارد

تمام قشر دنیا تیغ در دست

زمان دیدنت رحمی ندارد

جهان محو هوای گرگ نفس ست

به دل جز کینه ات زخمی ندارد

زلیخا صفت ست این خاک رنگی

طمع دارد به تو رحمی ندارد

مشو آزرده دل ای یوسف من

کسی چون چاه تو فهمی ندارد...

یوسف جان به نظرم مفهوم بیت آخرش عالیه

  • رسول پاریاب (آذرخش)

شعری که دوست عزیزم آقای مرساق برای حماسه 9 دی سروده و جهت نشر بهم دادن:             

:.>><<.:     

دشمنان روز عزایت همه دل شاد حسین(ع)

عقد با جهل که کرده شده داماد ، حسین(ع)

شامیان ولوله کن دور حریم حرمت

لعنت رب تو و ما به عدو باد حسین(ع)

با دعای تو گل زینت بر دوش رسول(ص)

فتنه ی فتنه گران باز نشان داد حسین(ع)

قبل از این موش صفتها همه در لانه ی خود

جهلشان هم سرشان داد به این باد حسین(ع)

شیعیان شاکر اینند که این جهل عدو

موش بد طینت شان را شده جلاد حسین(ع)

کربلا شد همه ایران همگی یار ولی

هر کسی با تو در افتاد ور افتاد حسین(ع)

یوسف جان ایشالله که دمت همیشه خدا همینجور گرم باشه...

  • رسول پاریاب (آذرخش)

به مناسبت فرا رسیدن اربعین حسینی و صبر بی وقفه بی بی زینب کبری(س) تقدیم به صاحب العصر(عج)و عمه بزرگوارشان عقیله بنی هاشم

::>><<::

صبرت بخدا گرفته از عالم صبر

هی گریه با حوصله، هی نم نم صبر

.

آنقدر که داغ دیده ای من ماندم

تو خم شده ای ز غصه یا شد خم صبر!

.

هی نیزه کنار می زدی هی گریه

آنجا که میافتاد ز پا کم کم صبر

.

گفتند که گرد خیمه غوغا شده بود

ماندم که چگونه کرده ای آندم صبر

.

می ترسم از آنکه صحنه را باز کنم!

از جور و جفای هر چه نامحرم صبر

.

تا شام که شد اهانت از حد افزون

هی زخم زبان شنیدی و ،مرهم،صبر

.

از غصه ی غربت سه ساله گفتی...

از کنج خرابه رفت،من ماندم،صبر!

.

زینب(س)نه عجب که زینت بابایی

تو صبر نموده ای و مولا هم صبر...

...

این هم یه طرح از دوست خوبم کربلایی حمید؛ تقدیم به شما

http://negarkhaneh.ir/~nahaq/PicDetail-257689/

::..*..::

التماس دعا

  • رسول پاریاب (آذرخش)

یکی از دوستان (آقای ژولا نژاد) یه طرح گرافیکی رو برام فرستاد که در مورد حضرت امیر (ع) بود.

نمیدونم چی شد که به ناگاه دلم گرفت و به نظرم اومد که حق ایشون رو ادا نکردم...

::<<>>::

در وصف تو هر سخنوری دم آورد
قرآن ز تو آیه های محکم آورد
آن لحظه که کعبه در خودش دید تو را
دامن بدرید و دیده بر هم آورد
در وصف بزرگیَت چه باید گفتن؟
این نیست که کهکشان سرش خم آورد؟!
آن دم که بشر؛ نمونه ای خواست ز حق
در پاسخ او ز خانه آدم آورد
غربت زده ها حرف ز غربت نزنید
غربت جلوی امیر ما کم آورد
آن دم که میان کوچه ها آنچه گذشت...!
بر چشم فلک اشک دمادم آورد
بعد از تو دل فلک گرفت از غصه...
این شد که ز هجر تو محرّم آورد...!

ایشالله راضی باشه طرحش رو هم میذارم...

  • رسول پاریاب (آذرخش)
سخت بود برا خودم...!
...
تیر تا ز بند کش افتاد
قلب عالم تپش تپش افتاد
هر چه در راه زور می زد تیر
که نیاید بدین جهش افتاد
با خودش اشک می ریزد تیر
تیر با خود به سرزنش افتاد
که من و این ضخامتم نکند
بخورم من به طفل شش، افتاد
آسمان هم ز دیدن صحنه 
گیج می رفت و بر کشش افتاد
نفس سینه ی زمین بگرفت
بی رمق شد ب هش و هش افتاد
مثل مرغی که سر بریده شود
روی دست پدر پرش افتاد
شاه با آن جلالت و جبروت
تا که صحنه را دید و چش افتاد
مات مبهوت طفل غرق به خون
رئشه ای خورد و بر تنش افتاد
هی برفت و نرفت تا خیمه
خیمه هم گرم واکنش افتاد
مادر از پا فتاد آن لحظه 
تا دم خیمه را خزش افتاد
زینب از داغ داشت می مرد
ناله میزد به حال غش افتاد
تا رقیه نبیند این صحنه
روی صورت؛ معجرش افتاد
خوب شد نبود عباسی
تا ببیند برادرش افتاد...
ما رو هم دعا کنید...
  • رسول پاریاب (آذرخش)