خسته و دلشکسته ایم
سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۱ ق.ظ
جور دگری رقم بزن فردا را
این جمعه عوض کن گذر دنیا را
.
یا این که قواعد همه بر هم بخورد
یا اینکه عوض کن به طریقی ما را
.
آنقدر بشر تشنه روی تو شده
کز اوج عطش خشک کند دریا را
.
آنقدر که خالی شده دستان بشر
جز آه که با ناله کند سودا را
.
چیز دگری به چنته ی آدم نیست
طوفان غزل گرفته آدم ها را
شاید با ربط
بدیهی ترین حقیقت این است که ذات من از توست.
با تمام دوریم از تو، همیشه هوایم را به بهترین شکل ممکن داشته ای!
و با تمام نزدیکیت به من، غافل از تو غرق بی معنا ترین واژه های خودم هستم!
و اینجا عمق فاجعه مشهود می شود؛
چقدر از ذات خودم دور مانده ام!!
و چقدر فاصله افتاده بین وفای خالق بی وفایی مخلوق!!!
- ۹۳/۰۷/۲۲
انصافا حظ بردم از این شعر زیبا.