"یه شاعر انقلابی"

سر قبرم بنویسید که او گمشده بود *** ورنه این عبد گنه کار صاحب دارد/خ

"یه شاعر انقلابی"

سر قبرم بنویسید که او گمشده بود *** ورنه این عبد گنه کار صاحب دارد/خ

مشخصات بلاگ

این وبلاگ صرفا جهت عشق به حضرت عشق (عج) به وجود آمده است و هیچ ارزش دیگری ندارد...
بخدا...

پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۵ مهر ۹۴، ۱۳:۲۲ - بی پلاک
    مرحبا
  • ۶ مهر ۹۴، ۱۲:۵۷ - مهران موزون
    احسنت

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

همچو منصور تبسم به سر دار مگر آسان است

روز و شب آمدن و توبه و اقرار مگر آسان است

.

عاشق زلف پریشان و غزل خوان تو ام مهدی جان

کاش می شد بزنم جار به بازار مگر آسان است

.

کوچکی کرده سر راه تو آنکس که بزرگش کردی

در سپاه تو شدن یکشبه سردار مگر آسان است

.

پیچ و خم دارد اگر بازی دنیایی ما سوختگان

تا رسیدن به تو بی رنجش بسیار مگر آسان است

.

پدر عشق بسوزد منشش را ک پدر می سوزد

تا نسوزی نشوی محرم اسرار مگر آسان است

.

جوجه و داعیه تخم گذاری چه جسارت باشد

من از خود شده و خواندن خود یار! مگر آسان است

.

حافظ ار گفت: مردان خدا پرده پندار دریدند

کاش می گفت ولی سوختن پرده پندار مگر آسان است

.

مولوی،حافظ و سعدیّ و سمرقندی و صائب همگان

جستجو کردن تو در دل اشعار مگر آسان است

.

چشم شستن چه بود سوخته ام چشمم را

گو به سهراب تو گفتیّ و ولی دیدن دلدار مگر آسان است

.

نخل منت بکشد تا بروم رویش و بر دار شوم

کشتن کبر و شدن میثم تمار مگر آسان است

.

قافیه سوخته و جای خودش را به ردیفش بسپرد

شعر هم سوز دل و عاطفه دارد مگر سندان است

.

هی بخوردیم و بخوردیم و بخوردیم عجب منتظری؟!

تا که خجلت زده از خوردن ما پسته رفسنجان است!

.

تو کلید همه دردی و دوای همگان مهدی جان

و کلید دگران بیشتر از ملعبه شیطان است!

.

آنچه محتاج به آنیم و پر از دغدغه سید علی است

دید او دشمن تسیلح شده تا به بن دندان است

.

راهمان، فرهنگ مهدوی و زندگی مهدوی است

منجی و ناجی فکری است که در زندان است

.

گر غزل جای خودش را به قصیده سپرد حرفی نیست

دوست باید ندهد دست به دشمن ک چپاول دان است!

.

افتخاری است به تاریخ که ایرانی و کورش داریم

لیک این قصه کمی بیشتر از رهروی سلمان است

.

آتش افروخته دشمن که بدین سان بفریبد ما را

وانکه در دام بیفتاد ندانست که آتشبان است؟!

.

دوستان قوم من قوم شما قوم همه یکسان است

آنچه فرق است میان من و تو گفته خدا ایمان است

.

شیعه و سنی در این معرکه ها جنگ نمایند بد است

دست دشمن چو ندانند در این معرکه ها پنهان است

.

خود زنی کردن و نالیدن و گفتن که بلی من حقم

دوستان منطق پرخاش گمانم منش حیوان است

.

و چنین است بلی معرفت دُر گرانی است به هر کس ندهند

پر طاووس از این است به کرکس که ندادند مگر ارزان است!

.

مثنوی آمده و بار ز دوش دل دلتنگ قصیده برداشت

ورنه این قصه خدا داند و این دل سر باریدن داشت

.

مصلحت بود علی وار ز پیش در و دیوار گذشت

استخوانی به گلو داشته و خار به چشمی و بگشت!

.

الغرض قصه طویل است و دهانی که طویله است مگر؟!

که هر آن چیز برآید ز زبان گفت و جفا کرد و بسوزاند جگر

.

من هر آن چیز که شرط است به رندان و رفیقان گفتم

تا نگویند نگفتی و نخواهم؛ که تکرار کنم قصه خود بار دگر

  • رسول پاریاب (آذرخش)